همسر کارمند می خواهم

اهل گل آرایم من پیشه ام کارگری است

گاه گاهی هوس زن می سازم با فکر و خیال

صبح تا شب سر هر برزن و کوی در به در، با مادر خود

شب پر از رنج و عذاب

خسته و کوفته از زحمت روز

ناامید و غمگین

خوب می دانم "کارمند" و "معلم" قحط است

دختری را دیدم در خواب و خیال

فیش حقوق خود را می کرد نگاه!

و نردبانی که مرا

از عشق می برد به بام مسکن و پول

من گدایی دیدم در به در می رفت

بی سوادی دیدم در جستجوی زن کارمند

آواز قناری می خواند

و به یک فیش حقوق می برد نیاز

من ندیدم خوشبختی و پول را با هم دوست

من ندیدم که مسلمانی ازدواجش را بفروشد به حقوق

من به آینده خود باز هم خشنودم

و به بوییدن یک خوشه عشق

من به یک کلبه ساده

و به یک آینه روشن و پاک

و به یک همسر خوب باید قناعت بکنم

خوب می دانم پول در خانه ثروتمندان می روید

چشمها را باز باید کرد

چتر خواهش را باید بست